صحبت از احساس کار دشواری ست ، احساسات مانند منطق نیست که بر پایه ی حقایق بنا شده باشد و تا تلاش در راستای درک حقایق به معنی رسیدن به منطق باشد. احساس ها در عین وسیع بودن عمیق نیز هستند.
احساس ها جنبه های متفاوتی دارند، احساس غم ، شادی ، عشق، مهربانی، زرگی ،توان مندی، سرزندگی، افسردگی، خستگی ،قدرت... . لطفا احساسات افراد را فقط با معیار عشق نسنجید. شاید اگر بخواهیم ریاضیات را وارد کنیم از مجموعه لحظات زندگی فقط 5 درصد آن می تواند عشق بیشتر باشد نه بیشتر.
صحبت از احساس کار دشواری ست چون معنای هر حس در هر شخص متفاوت ست ، کسی محبت را در بیان کلامات محبت انگیز می بیند کسی در سکوت . کسی محبت را در بودن شما در هر شرایط می بیند، کسی دیگر آن را در آزادی عمل و اعتماد بی حد می داند.
صحبت از احساس مشکل ست چون قلب و توان و عمق احساسات انسان ها با هم متفاوت است.
+در زندگی من افرادی جاری هستند که بسیار دوستشان دارم ولی هیچ وقت با آن ها هم صحبت نبوده ام ، فردی را دوست می دارم که بهترین معلم و الگو من بوده ، از او به زیبایی صورت و سیزت یاد می کنم و نبود او برایم دلتنگی ست و صدای او برای من مانند روشنایی ستاره است.
در زندگی من دوستانی هستند که آن ها را به خاطر محبت و نیاز بسیارشان نسبت به من دوست می دارم ، برای کسانی بابت افکارشان احترام قاِئلم، من آن ها را بابت یک عقیده دوست می دارم . من کسی را میشناسم که بسیار دور است و او را ندیده ام اما اگر هر زمان بیاید مهر و زمان خود را در اختیار او خواهم قرار دارد. من هنر دوست داشتن را دارم و بارها دیده ام که چگونه افراد دوست داشتن را زیبا و لطیف پاسخ می دهند.
+این را بدانید که عشق با دوست داشتن رابطه ای ندارد، عشق نقطه ی ضعف آدمی ست و دوست داشتن و دوست داشته شدن نقطه ی قوت آدم ها.
من عاشق نشده ام ،آنچه دیده ام به من اثبات کرده است که عشق در نهایت سادگی در عمیق ترین نقطه قلب اتفاق میفتد و از بین نمی رود و عشق نیازمند حامی و رفتاری نیست. اما دوست داشتن ها ما بین رفتار و شناخت ها ساخته می شود .وقتی افکارتان و کتاب هایتان و عقایدتان و بودن هایتان را با هم به شراکت می گذارید انگاه دوست داشتن رخ می دهد. دوست داشتن می تواند از بین برود، کم و بیش بشودف فراموش بشود، ولی عشق نه.