در جستجوی جسارت

۸ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

دیگه امیدی ندارم ، یعنی میشه ؟ نه ابدا ، امکان نداره، نگران نباشید تبلیغ پالاز  موکت نمیکنم ، رمان «بارهستی» را میگویم یعنی میشود بتوانم تا آخرش را بخوانم ، چهار ماهه است از دانش به جبر ودیعه گرفتم، حدود 7 بار هم شروع کردم به خواندنش ولی هر دفعه در یکی از بخش هایش بازمی مانم، نمی دانم کتاب خوشی ست و توانمند و صد البته توانمند که شما را مجبور به تفکر میکند و همین باعث میشود من هر دفعه این کتاب را رها شروع به فکر کردن کنم ، ما معذوریم، بعضی خودشان باعث جدایی هستند .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۲ ، ۰۷:۲۹
موکا ..
یک ساعت ویولت دارم،یک ساعت سفید سرامیکی بزرگ، اسم یکی از وبلاگ ها ویولت بود از وقتی معنی نامش رافهمیدم به تناقض ش پی بردم ، و دانستم که او با نقض ساخته شده است، از ان وقت بیشتر دوستش دارم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۲ ، ۲۰:۲۸
موکا ..
+اصن به این فکر نکنید که وسط دعوا یکی عصبانی میشود و نمیفهمد و یک چیزی از دهنشان در میاد میگویند ابدا  خر نباشید آنها دقیقا به کوچکترین ناسزا ( یا حالا سزا، ما قضاوت نمی کنیم)هم که میدهند بسیار دقیق اگاهند فقط چینقیر رک تر. گویی وسط یقه گیری دروازه های حق جویی افراد خفن گشاد میشود و میخواهند عین واقعیت را که از شما دیده اند پوست کنده به شما تحویل بدهند      و اما بعد ها که میفهمند چه گندی زده اند و خودشان را چه احمقانه لو داده اند شروع میکنند به ماست مالی ، که بابا عصبانی بودم و یک چیز از دهانم خارج شد. دعوا شد و وقتی پدر فرمودند که شناختمت و من وقت ندارم به حرفای تویِ یابو گوش کنم ، فهمیدم آنچه درخود مورد شک داشتم، مراحل را به تندی عبور کرد،و از شک با میانبری خویش را به یقین رساند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۲ ، ۱۹:۱۸
موکا ..
می گویند فرداها باید زیباتر از امروز من باشد ، که دو چشم بینا میخواهد ، که کج دیدن باید برود کنار و بیاییم نمره عینک را چند شماره ای ببریم  بالا؛ تا در تناسب شکستگی ها ، زیبایی و سرور نهفته را ببینیم، لبخند ها ، قهقهه ها، رژها و لب های قرمز ،برایم مترسک هایی هستند که سرد میخندند، لبخند را نمیشود دید یا نمیشود با رنگ ها  پررنگ کرد، لبخند ها را نمیشود دید، نمی توان شرطی کرد، این رنگ ها سیاه پوشم میکنند ، عزادار یک دل سیر سکوت. یک بسته سیگار ، من تمام امتیاز را به رقاصه ی بی تماشاگر میدهم ،  او بود که فقط نظر را فهمید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۲ ، ۲۰:۳۲
موکا ..
میگویند حرف هایت سر و ته ندارند، نفهمیدند، این ها حرف نیستند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۲ ، ۲۰:۳۰
موکا ..
اخلاق که همیشه روش یکی تلپ ریده ...           کلی حرف داری اما بزنی که چی ؟  ....          فس تلپ دادی پا قلیون  ....    این طعم جوونیاس ..
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۲ ، ۲۲:۴۶
موکا ..
در کشاله های پای چپ طنز، ترکشی بر جای مانده ، که می دانم با هر قدم آتشی بر نغز بودن طنز میکشد ،  امان امان امان از بعضی زهر خند ها.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۲ ، ۱۲:۳۱
موکا ..
مگر منطق چیست؟ خر حمالی که دیگر نیست! منطق هم یک احساس است ، بوی تعفن این دو واژه (احساس منطق) که نمیدانم وصفی ست یا اضافی ، زندگی ام را از کوری به سرافندگی کشانده.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۲ ، ۰۷:۱۷
موکا ..