در جستجوی جسارت

هنوز به دنیا نیامده بود که فهمید بیمار شده است. اینطور می گفتند، می گفتند مریض به دنیا آمده ست و حتی توجیح نامگذاری اسمش هم همین مرض و درد بی درمونش بود.  مرض دارد . وقتی دیدمش وقتی شناختمش فهمیدم بی راه هم نمی گفتند که مرض دارد، مرض دارد که به تمام اعتماد ها پشت کرده ، مرض داشته ست که بر می گردد راست راست به چشم هایت زل می زند می گوید : دلتنگم .  همش بهانه ست و او حرّاف بهانه جوی خوبی ست ، می گوید : "من اینجور به دنیا اومدم ، کاریش نمیشه کرد" میدانید چیست؟ میخواهم  سر به تنش نباشد وقتی اینجور برایم بهانه می تراشد. میخواهم کاری بکنم که بفهمد من و دنیا دیگر حوصله آدم هایی که مرتب می گویند : "من همین م میخای بخواه نمیخای نخواه" را ندارد. میتواند برود ، خسته کردن شاخه دم ندارد. + علی او را با سردرد های جدیدش رها کرده ام.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۰/۰۱
موکا ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی