در جستجوی جسارت

درد بی درمان علاجش آتش است ...

دوشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۰۰ ب.ظ
وقتی دستمان به بعضی ها نمی رسد ، و نمی توانیم سرشان داد بزنیم ، بازخواست کنیم ، تهدید کنیم  می نشینیم برایشان داستان می سازیم ، آن هم بی کینه ، بی بغض، بی نفرت ... که مثلا ما خیلی خوبیم. که آنطور بود ،آنجور شد و رفت ، که لابد خود مقصرم ، که حق داشت و ما حق داریم ... داستان را می سازیم و می سازیم ... تا جایی که دیگر نفس از حلقوممان بالا نرود ، وقتی نفس گیر کرد در گلویمان اول یکهو می گوییم " اصلا به درک " که نشان دهیم دیگر برایمان مهم نخواهد بود و داستان را دور انداختیم . می دانی و می دانم با یک " به درک" که تمام نمی شود ،گیر کرده ،خفه می کند. می گذاریم بگذرد سپس خوب که دردمان گرفت شروع می کنیم و داستان را جر می دهیم ،کاغذ هایش را به آتش می کشیم،  اتفاق هایش را می کوبیم بر سرش ، خلاصه تف می کنیم به داستان . و این وسط جای موضوعات و گناهکار ها جابه جا می شوند ؛ این وسط دامان به آتش کشیدن این داستان ،، زندگی ما را هم فرا می گیرد و لابه لای شعله ها خودمان می سوزیم ، و می فهمیم که این وسط جان و دل خودمان بود که سوخت نه داستان.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۲۶
موکا ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی